سخنی در نقد حکمت شناسی ارسطو

افلاطون بعنوان یکی از تاثیر گذار ترین فلاسفه غرب و عصر هلنیسم صاحت وجودی انسان را به سه طیف معطوف کرد :
۱ . صاحت ادراکی معرفتی ۲. صاحت احساسی ۳. صاحت خواستگاهی
افلاطون برای هر یک از این صاحات مطلوباتی را معرفه کرد که در دوطیف منشق و ذاتی قرار میگرفت
آن مطلوباتی که انشقاقی بود را مطلوب به غیر خواند و ان مطلوباتی را که جوهری بودند مطلوب بالذات
او اینگونه در نظر گرفت که مطلوبات بالذات ما غذای صاحات وجودی ماست پس غذای صاحت باورطلبی و ادراکی ما را حقیقت ، غذای صاحت احساسی ما را زیبایی شناسی و غذای صاحت خواستگاهی ما را نیکی در نظر گرفت.
شاگرد خلف او ارسطو بعد از استاد خود برای هر یک از این صاحات حکمتی را تعریف کرد
۱ . حکمت نظری ۲. حکمت عملی ۳. حکمت تولیدی
حکمت نظری که امروز به آن علم می گوییم شناخت بود برای شناخت که در رسته های منطقی ریاضی ، فلسفی ، علوم طبیعی و انسانی تعریف شده اند .
حکمت عملی دگرگون سازی با هدف سود رسانی به بشر است مثل پزشکی، مهندسی ، اخلاق ، اقتصاد ، روانشناسی که هر کدام وابسته به چند علوم شناختی هستند
ارسطو رسته ی سوم را حکمت تولیدی خواند که هدف آن معطوف به دگرگون سازی با هدف زیباشناختی بود که هنر میوه ی این حکمت شد .
مجزی از اینکه بسیاری از اراده های معطوف متاخر محصول استقرایی و قیاسی این استنتاجات حکیمانه اند نقدی بر این سه حکمت بر اساس نیازسنجی معاصر رواست.
هنر امروز نه تنها کارش تولید زیبایی بلکه تولید و هدایت تفکر تلطیف شده است تا روشنگری برای تمام اقشار اجتماعی مرغوب به پیروی گردد.
پس با احترام به جناب ارسطو اینجانب حکمت تولیدی و عملی را حکمت واحد مقتضی معاصر در نظر میگیرم و نامش را حکمت ترغیبی میگذارم. حکمت ترغیبی یعنی تولید فن و تفکر با زبان زیبایی شناختی.
مازیار کریم
استفاده از این مطلب با ذکر نام مولف بلامانع است .